پادشاهي كي كاووس صدوپنجاه سال بود . پس از اينكه او بر تخت نشست و تمام مردم را گوش به فرمان خود ديد به خود مغرور شد و چنين گفت: غيراز من چه كسي شايسته تاج و تخت است ؟ الان زمان باده نوشي است . رامشگران را فراخواند و آنها شروع به نغمه سرايي كردند .
كه مازندران شهر ما ياد باد هميشه بر و بومش آباد باد
كه در بوستانش هميشه گلست به كواندرون لاله و سنبلست
هوا خوشگوار و زمين پرنگار نه گرم و نه سرد و هميشه بهار
نوازنده بلبل به باغ اندرون گرازنده آهو به راغ اندرون
هميشه نياسايد از جست و جوي همه ساله هر جاي رنگست و بوي
گلابست گويي بجويش روان همي شاد گردد ز بويش روان
دي و بهمن و آذر و فرودين هميشه پر از لاله بيني زمين
همه ساله خندان لب جويبار بهر جاي باز شكاري بكار
سراسر همه كشور آراسته ز دينار و ديبا و از خواسته
بتان پرستنده با تاج زر همان نامداران زرين كمر
كسي كاندران بوم آباد نيست بكام از دل و جان خود شاد نيست
ادامه مطلب را ببينيد
Normal 0 false false false EN-US X-NONE AR-SA