تابستون
سه شنبه بود.با سارا بودم.توی اولین روزای اکرانش به تماشا نشستیم.توی روزایی که من خیلی خوب نبودم و به سادگی بغضم شکسته میشد و اشک میریختم.پلک که زدم صورتم خیس اشک شد.بعد از مدتها..من و گریه توی سینما..
پاییز
تا اومدم باور کنم حال خوبی رو که برگشته همه چی بهم ریخت.دیشب دوباره همون فیلم و همون دیالوگ ها و همون حال تابستون..اما این بار نه بغضم ترکید و نه اشک ریختم..فقط صدای تپش قلبم رو به وضوح شنیدم و دیالوگی که مدام شد توی سرم..
عمر یه رابطه که تموم شد هیچ جوره نمیشه برش گردوند.هروقت که مطمئن شدی داستانت تموم شده اس بهم بگو!